یاد دارم یک غروب سرده سرد ، میگذشت از کوچه ی ما دوره گرد
دوره گردم کهنه قالی میخرم ، دست دوم جنس عالی میخرم
کاسه و ظرف سفالی میخرم ، گر نداری کوزه خالی میخرم
اشک در چشمان بابا حلقه بست ، عاقبت آهی کشید بغضش شکست
اول سال است نان در خانه نیست ، ای خدا شکرت ولی این زندگیست؟
بوی نان تازه هوشش برده بود ، اتفاقا مادرم هم روزه بود
خواهرم بی روسری بیرون دوید ، گفت اقا سفره خالی میخرید؟؟؟..!
کانون علامه جعفری(ره)سورشجان...
برچسب : یاد دارم یک غروب سرده سرد,ای خدا شکرت ولی این زندگیست؟,اقا سفره خالی میخرید؟؟؟,!, نویسنده : وحیدحیدری allamejafary بازدید : 383